علمدار سپاهم اي برادر
شهيد بي گناهم اي برادر
تويي پشت و پناهم اي برادر
برادر اي برادر اي برادر
به هر غم يار و غمخوارم تو بودي
به هر دردي پرستارم تو بودي
علمدار و سپهدارم تو بودي
برادر اي برادر اي برادر
فلك آخر به ما جور و جفا كرد
به هجران تو ما را مبتلا كرد
دو دست نازنينت را جدا كرد
برادر اي برادر اي برادر
من آخر پادشاه ملك و دينم
سرور قلب خيرالمرسلينم
در اين صحرا غريب و بي معينم
برادر اي برادر اي برادر
به عالم جز من مظلوم بي يار
كسي نشنيده شاهي بي علمدار
تن تنها اسير قوم كفار
برادر اي برادر اي برادر
فراق اكبر رعنا جوانم
اگرچه كرده پير و ناتوانم
غم مرگ تو آتش زد به جانم
برادر اي برادر اي برادر
دريغا دشمنانم شاد گشتند
ز قيد درد و غم آزاد گشتند
به من آماده ي بيداد گشتند
برادر اي برادر اي برادر
سكينه در حرم بي صبر و تاب است
نشسته منتظر از بهر آب است
ز سوز تشنگي جانش كباب است
برادر اي برادر اي برادر
برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 607
اولین روز است که بی گهواره می گردی علی
یک شبه مادر برای خود شده مردی علی
آخرین باری که بستم بند این قنداق را
بر دلم افتاده دیگر بر نمی گردی علی
بیشتر شرمنده می سازی پدر را گریه کن
بس کن این لبخند اشکم را در آوردی علی
باز کن از ساقه
ی این تیر انگشتان خود
نیست هم بازی تو بی چاره ام کردی علی
بی تعادل هستی و ماندم چگونه با سرت
حجم تیر حرمله را تاب آوردی علی
می زنی لبخند پیدا می شود سرهای تیر
عاقبت دندان شیری هم در آوردی علی
برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 423
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفت منزلی که سفرها در او گم است
از لابهلای آتش و خون جمع کردهام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست
داغی چشیدهام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمهی «أحلیمنالعسل»
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُر صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
باران نیزه بود و سر شهسوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها
************** برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 306
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاهتر
وز پی، شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزهها تلاوت خورشید، دیدنیست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدینجا، نه کوفیان
من بینیازم از همه، تو بینیازتر!
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
**************
فرصت دهید گریه کند بیصدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویهکنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زان گونه اشکها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازهی خود گریه میکنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات!
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات
از طفل آب، خجلت بسیار میکشم
آن یوسفم که ناز خریدار میکشم
**************
بعد از شما به سایهی ما تیر میزدند
زخم زبان به بغض گلوگیر میزدند
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بیشیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حجّشان
محرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر میزدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند
از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید
**************
کو خیزران که قافیهاش با دهان کنند؟
آن شاعران که وصف گل ارغوان کنند
از من به کاتبان کتاب خدا بگو
تا مشق گریه را به نی خیزران کنند
بگذار بیشمار بمیرم به پای یار
در هر قدم دوباره مرا نیمه جان کنند
پیداست منظری که در آن روز انتقام
سرهای شمر و حرمله را بر سنان کنند
یارب! سپاه نیزه، همه دستشان تهیست
بیتوشهاند و همرهی کاروان کنند
با مهر من، غریب نمانند روز مرگ
آنان که خاک مهر مرا حرز جان کنند
با پای سر، تمامی شب، راه آمدم
تنهاییام نبود، که با ماه آمدم
**************
ای زلف خونفشان توام لیلةالبرات
وقت نماز شب شده، حیّ علیالصلات
از منظر بلند، ببین صف کشیدهاند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشکهای تشنه وضو میکند، فرات
طوفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را میدهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمهی حیات!
ما را حیات لمیزلی، جز رخ تو نیست
ما بی تو چشم بسته و ماتیم و در ممات
عشقت نشاند، باز به دریای خون مرا
وقت است تیغت آورد از خود برون مرا
**************
از دست رفته دین شما، دین بیاورید!
خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید!
دست خداست، این که شکستید بیعتش
دستی خدایگونهتر از این بیاورید!
وقت غروب آمده، سرهای تشنه را
از نیزههای برشده پایین بیاورید!
امشب برای خاطر طفل سه سالهام
یک سینهریز، خوشهی پروین بیاورید!
گودال، تیغ کُند، سنانهای بیشمار
یک ریگزار، سفرهی چرمین بیاورید!
سرها ورق ورق، همه قرآن سرمدیست!
فالی زنید و سورهی یاسین بیاورید!
خاتم سوی مدینه بگو بینگین برند!
دست بریده، جانب امالبنین برند!
**************
خون میرود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زدهست ماه، به گرد سر شما
آن زخمهای شعله فشان، هفت اخترند
یا زخمهای نعش علیاکبر شما؟
آن کهکشان شعلهور راه شیری است
یا روشنان خون علیاصغر شما؟
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما
با زخم خویش، بوسه به محراب میزدید
زان پیشتر که نیزه شود منبر شما
گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب میکنی
ما را در سایت آرزویی برای نرسیدن دنبال می کنید
وطن قربون بوی کاگلاتم
آرزویی برای نرسیدن...برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 551
یک روز ازین کویر برمیگردم ...
برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 471
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 460
مثل روزنامهها، اول همه را سر كار ميگذارند
بعد آگهي استخدام ميزنند
بچههاي وظيفه، يا شاعر شدهاند يا خواننده!
خدا را شكر در خانه ما، كسي بيكار نيست
يكي فرم پر ميكند، يكي احكام ميخواند
يكي به سرعت پير ميشود
و آن يكي مدام نق ميزند:
مردهشور ريختت را ببرد
چرا از خرمشهر، سالم برگشتي؟
به بهانه استخدام وزارت بهداشت که نیامد و ما پیر شدیم
آرزویی برای نرسیدن...برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 417
برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 463
پزشکان اصطلاحاتی دارند
که ما نمی فهمیم
ما دردهای داریم که آنها نمی فهمند
نفهمی بد دردی است
خوش به حال دامپزشکان!
به بهانه ما کارشناسان بهداشت عمومی که هم باید بفهمیم و هم بفهمانیم
آرزویی برای نرسیدن...برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 449
اين روزها
در حياط هاي قديمي
جاي درخت هاي قديمي
دكل هاي ايرانسل كاشته ايم
جاي كلاغ هاي قديمي
گوشي هاي موبايل آويخته ايم
شايعات به طور مستند پخش مي شود
و مادربزرگ ها
در بشقاب هاي عرب ست مي زايند!
آرزویی برای نرسیدن...برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 472