دلم بدجور تنگ است
کنار آینه می روم
خب وقتی خدا تو را از من گرفت چه توقعی از الکل می توان داشت
در آینه مردی می بینم که هیچ نیست جز
یک مومیایی غریب
مقیم موزه ی لوور
برق ها را خاموش می کنم
.
.
و تو را از چشم هایم سرازیر می کنم
10/12/91 دامغان
برچسب : نویسنده : غزال جلیلوند ghazal74 بازدید : 405